گـاهـی بـرای او
چـیـزهـایـی مـی نـویـسـی
بـعـد پـاک مـی کـنـی . .
پـاک مـی کـنـی . . .
او هـیـچ یـک از حـرف هـای تـو را
نـمی خـوانـد
امـا تـو
تـمـام حـرف هـایـت را گـفـتـه ای . . .
- - - - - - - - - - ---------- - - - - - - - - - -
روزهــــــــایـــم عــجیــبـــــــ دلـــگیــــــــرنــد
مــثــــل آن جــمــعــــه ای کــــه تــبــــــــ دارد
بـــــادل مـــــــن کـــمـــی مــــدارا کـــن …
بــــه خــــدا قلــــــــبــــــــــ هـــم عـصـبـــــ دارد !
- - - - - - - - - - ---------- - - - - - - - - - -
گـاهـی بـرای او
چـیـزهـایـی مـی نـویـسـی
بـعـد پـاک مـی کـنـی . .
پـاک مـی کـنـی . . .
او هـیـچ یـک از حـرف هـای تـو را
نـمی خـوانـد
امـا تـو
تـمـام حـرف هـایـت را گـفـتـه ای . . .
- - - - - - - - - - ---------- - - - - - - - - - -
روزهــــــــایـــم عــجیــبـــــــ دلـــگیــــــــرنــد
مــثــــل آن جــمــعــــه ای کــــه تــبــــــــ دارد
بـــــادل مـــــــن کـــمـــی مــــدارا کـــن …
بــــه خــــدا قلــــــــبــــــــــ هـــم عـصـبـــــ دارد !
- - - - - - - - - - ---------- - - - - - - - - - -
حـالا کـه میـخـواهـی بـروی
لطفــا قـدمـهـایـتـــ را تنـدتـر بـردار
دلـم را فـرستــاده امـ دنبـالـِـ نخــود سیـــاه . . . !
- - - - - - - - - - ---------- - - - - - - - - - -
سراغت را از “قاصدک” که می گیرم تابی خورده و در دل ابرها گم می شود !
غصه ام می گیرد
می دانم ، شرم دارد از اینکه “خبر” دهد که رفتنت همیشگی بود …
- - - - - - - - - - ---------- - - - - - - - - - -
پــــــــــــای رفــتــه را مــیـتــــوان بــرگــردانــد
امـــا
دل رفــتــه را هــرگــز !
- - - - - - - - - - ---------- - - - - - - - - - -
هَــرکه مــی خــواهـی بـــاش
ایـن عادت مُـــشتَــرک انسـانهــاســت
تـــو نیــز ، روزی , ســاعـتی , لـَحظــه ای
احــساس خـواهـی کـرد کـــه . . .
هیــچکـَـس دوسـتت نَــدارد …!
- - - - - - - - - - ---------- - - - - - - - - - -
در تمام دارو خانه ها موجود است
نرم کننده موی سر
نرم کننده پوست دست
کاش می شد برای نرم کردن دل تو هم ، نسخه ای گرفت . . .
- - - - - - - - - - ---------- - - - - - - - - - -
در قحطی تو چه دل خوشی دارند !
بیهوده می آیند و می روند این نفسهای من …
- - - - - - - - - - ---------- - - - - - - - - - -
دلم تو را ،
فقط و فقط تو را
از میان این همه ضمیر میخواهد ، همین !
و باز هم تو نیستی حالا که باید باشی
و این یعنی ته بدبختی من . . .
- - - - - - - - - - ---------- - - - - - - - - - -
نه چای گس فنجانم می چسبد
نه داغی شیر و نه تلخی شکلات !
دیگر هیچ مزه ای به نابی طعم بودنت نخواهد بود . . .
- - - - - - - - - - ---------- - - - - - - - - - -